هدفهای شخصی و گروهی در تعارض باشند (بیسواس – داینر، داینر و تامیر، 2004). در این جوامع انگیزهها و هیجانات فردی پس از انگیزهها و هیجانات دیگران اهمیت پیدا میکند، از این رو نیز، بیان آزادانه افکار و خواستهها مقبول تلقی نمی شود و افراد بیشتر به همدلی با دیگران ترغیب میشوند (داینر، سا و ایشی، (1997).
در جوامع جمع گرا یک ساختار حفاظتی از طریق افراد اجتماع و خانوادهها ایجاد میگردد که باعث میشود، شادی و افسردگی افراد در حالت تعادل نگه داشته شود (داینر، ساوایشی، 1997).
یافته جالب دیگر این است که جوامع فرد گرا و جمع گرا، به شیوههای مختلف احساس بهزیستی را درک میکنند. جمع گراها برای بدست آوردن سطوح بالاتر بهزیستی، فعالیتهایی انجام میدهند که باعث تسلط و هماهنگی گروهی شود (بیسواس – داینر، داینر و تامیر، 2004) و قضاوتهای رضامندی از زندگی و احساس بهزیستی را هم بر پایه هیجانات و هم ارزشهای فرهنگی قرار میدهند (داینر، ساوایشی، 1997)؛ در حالکیه فرد گراها این قضاوتها و احساس بهزیستی را عمدتاً بر پایه تجارب هیجانی خود پایه ریزی میکنند و در بیان عواطف مثبت و منفی خود از جمله ابراز خود و ارزشمندی خود از آزادگی و گشودگی بیشتر سود میجویند. حال آنکه این وضع در جوامعی که بر گروه تأکید دارد، کمتر مشاهده میگردد (داینر، ساوایشی، 1997).
علاوه بر آنچه مطرح شد، ملتها و کشورهایی که حقوق مدنی و سیاسی بیشتری دارند، از احساس بهزیستی و رضامندی بالاتری نیز برخوردارند، دلایل آن، این است که ملتهایی که افراد آن احساس میکنند، کنترل بیشتری بر سرنوشت فردی و جمعی خود دارند، خود کارآمدی بیشتری نیز در خود احساس میکنند ؛ و نیز در ملتهایی که افراد حقوق بیشتری دارند. تجربه امنیت بیشتر است و سرانجام اینکه، مردم در کشورهایی با حقوق مدنی و سیاسی بیشتر، بهتر میتوانند نیازهایشان را برآورده کنند، زیرا قادر خواهند بود به طیف گسترده ای از اعمال و رفتارها دست پیدا کنند. بنابر این انتظار میرود که برخورداری از حقوق مدنی و سیاسی به افراد کمک کند تا به اهداف گوناگون نایل شوند (داینر و داینر، 1995).
عامل بسیار مهم دیگر در بهزیستی و تفاوتهای فرهنگی، روابط اجتماعی میباشد. در بسیاری از جوامع، به خصوص جوامع جمع گرا، داشتن روابط اجتماعی صمیمی و خوشبینانه برای شادی و احساس بهزیستی اهمیت دارد. مقایسه شاد ترین افراد با آنهایی که کمتر شاد هستند. نشان میدهد که افراد شاد تمایل به داشتن کیفیت بالای دوستی، حمایت خانوادگی و روابط عاشقانه دارند. شاد ترین افراد، دلبستگی اجتماعی قوی دارند (بیسواس – داینر، داینر و تامیر، 2004). از روابط اجتماعی با دیگران راضی هستند و زمان کوتاهی را نسبت به متوسط افراد در تنهایی میگذرانند (داینر و سلیگمن، 2002).
رابطه صمیمانه با دیگران، به سلامتی بیشتر، وضعیت عاطفی و فیزیکی بهتر منجر میگردد. سهیم شدن احساس لذت با دیگران در یک رابطه صمیمانه، به خصوص اگر فرد یا جامعه ای که فرد در آن به سر میبرد، این گونه روابط را به عنوان ارزش مطرح کند و بر آن صحه گذارد، میتواند آن احساس را تشدید کند (آنومی موس، 1993).
در یک مطالعه مقایسه ای در باره بهزیستی، روابط اجتماعی ساکنین پیاده روها در کلکته را با بی خانمانهای امریکا بررسی کردند. ساکنین محله فقیر نشین کلکته در فقر تکان دهنده ای زندگی میکردند، دارایی اندکی داشتند، پول کمی بدست میآورند، از شرایط جسمانی سختی رنج میبردند و به آرامش کامل، تجهیزاتی جهت مراقبت از سلامتی، آب تمیز و غذای مغزی دسترسی نداشتند ؛ بی خانمانهای امریکا، به نسبت فقیر نشنینهای کلکته دسترسی آسانتری به سر پناه، غذای مجانی، پتو و فرآوردههای بهداشتی داشتند. بر خلاف رفاه نسبی، بی خانمانهای امریکا، بهزیستی پایین تری را نسبت به ساکنین پیاده روهای کلکته گزارش کردند. نگاه دقیق تر به این دادهها نشان میدهد که بخش عظیمی از احساس بهزیستی ساکنین پیاده روهای کلکته مربوط به کیفیت بالای روابط اجتماعی آنها میباشد که به عنوان یک ارزش نیز در آن جامعه تقویت شده است. حال آنکه بی خانمانهای امریکا فاقد آن بودند و این احساس خلاء را گزارش کردند (بیسواس – داینر، داینر و تامیر، 2004).
بنابر آنچه گفته شد ؛ وجود تفاوتهای وسیع فرهنگی و اجتماعی در جوامع مختلف، برداشت واحد و یکسان از مقوله بهزیستی را به چالش میکشد. لذا احساس بهزیستی یک موضوع فرهنگ وابسته است و بالتبع مطالعات و پژوهشهای بیشتری را نیز طلب میکند. شایان ذکر است که از میان عوامل گوناگون و نقش آنها در شادی و بهزیستی، بیشترین تفاوتها در فرهنگ مشاهده گردیده است ( کرمی نوری و مکری، 1381).جامعه ایرانی ارزشهای فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی و اعتقادی متفاوتی نسبت به دیگر جوامع دارد. پس مطالعه بهزیستی در جامعه ایرانی ممکن است نشانگر خصوصیات متمایزی نسبت به دیگر فرهنگها باشد و این در حالی است که تحقیقات نظام داری در این خصوص صورت نگرفته است. اگر به مسأله شادی و نشاط در جهان امروز توجه کنیم، ملاحظه میشود که شادی هم به شکل فردی و هم به شکل جمعی ارضا میشود و بسیاری از برنامه ریزان در سطح جهان، در صدد بر آمده اند روشهایی را که به شادی و ارضای دسته جمعی افراد میانجامد، بیش از پیش گسترش دهند؛ زیرا اهمیت این روشها بیشتر از روشهای ارضای فردی شادی افراد است. ممکن است فردی افسرده و منزوی باشد و خود به خود
طرف شادیهای موجود در جریان زندگیش نرود، ولی شادیهای جمعی، فضایی پدید میآورند که اگر به فرض کسی هم منزوی باشد، جریان شادی جمعی، فرد منزوی را در خود تحلیل برده، حل میکند (منطقی، 1383).
«اگر به مسأله شادی در محیط خودمان توجه کنیم، در مییابیم که در جامعه پس از انقلاب، با دیده نفی و تردید به مسأله شادی نگریسته شده است. این روند شک و تردید بدانجا انجامیده است که ما به دشواری تن به پذیرش فردی افراد دادیم و جامعه این امکان را نیافت تا روی شادیهای دسته جمعی فکر کند، طرح بدهد و مردم را به سوی شادی و نشاط هر چه بیشتر متمایل سازد.» (منطقی، 1383، ص.64).
«بایسته بودن عرضههای شادی و نشاط اجتماعی فرا روی جوانان، ارضای هیجان جویی آنها در مسیرهای غیر متعارفی محقق میشود. به این معنا که جوان جویای شادی و نشاط در صورت بسته دیدن عرصههای تحقق شادی به شکل صحیح آن، شادی را در شکل مرضی آن محقق کرده، از این رهگذر، به آرامش خاطر خویش میپردازد» (منطقی، 1383، ص.64).
«از طرف دیگر، جوامع مختلف درگذر سنت227 به تجدد228 نیز با تنگناها و دشواریهای خاصی مواجه میشوند. به اعتقاد دورکیم 229در جوامع ابتدایی کارهای گروهی، از تنوع چندانی برخوردار نیست، اما در جوامع متمدن، در نتیجه پیدایش تخصص، تقسیم کار صورت گرفته، هر فرد یا دسته به کار مستقلی میپردازند. به عبارتی، بر خلاف همکاری که در جامعه ابتدایی، خود به خودی است، در جامعه متمدن همکاری آگاهانه و همراه با میل و اراده است » (نقل از منطقی، 1383،ص.81).
دورکیم تصور میکرد که در صورت در هم شکسته شدن جامعه سنتی بر اثر تقسیم کار اجتماعی و نوسازی، جامعه جدید بلافاصله شکل نمی گیرد و گذر از جامعه سنتی به جامعه مبتنی بر همبستگی، مدت زمانی دراز به طول میانجامد. که در این مرحله، جامعه در حال گذر از سنت به جامعه صنعتی، دچار بی هنجاری230شده، نظم، ارزشها و اخلاق پیشین دچار تزلزل و فروپاشی میشود و این در حالی است که نظم، ارزشها و اخلاق جدید نیز شکل نگرفته است. در این حالت شاهد فزونی گرفتن مواردی مانند اضطرار، بی قراری، سردرگمی، به خود وانهادگی، پوچی و مانند آنها میباشیم. با افزایش این موارد و نیز عدم توجه و حتی مقابله برخی از مسئولان فرهنگی جامعه به مسئله شادی و نشاط افراد، جوانان و مردم جامعه با حساسیت زیادی با مسئله اخیر برخورد کرده و در اثر کاهش آستانه تحریکشان در این زمینه، در برخورد با کمترین تحریکی بیشترین واکنش را از خود نشان میدهند، ثانیاً افراد در برخورد با عرصههای بسته، محدود و نفی شده شادی و هیجان، درصدد بر میآیند به شکل فردی به نیازهای طبیعی خودشان پاسخ دهند و دلیل فقدان امکانات، ارضای هیجان جویی آنان به شکل انحرافی و یا حتی مرضی انجام میپذیرد (منطقی، 1383، ص. 82).
لذا با توجه به این که بسیاری از اختلالات روانی از جمله اضطراب، فشار روانی، افسردگی و خودکشی در دوران نوجوانی و جوانی نمایان میشود و نوجوانان و جوانان نیز یک زمان در حالت شادی و یک زمان در حالت غم قرار دارند و جامعه ما هم به دلایلی که عنوان شد با محدودیتهای بسیاری در ارضای هیجانات خوشایند که منجر به شادی و نشاط میشود ؛ روبروست، میبایست به این سازه توجه مبرمی داشته و آنرا از جنبههای مختلف مورد بررسی و پژوهش قرار دهد. تحقیق حاضر نیز برای به دست آوردن چنین رابطه ای انجام شده است.
به طور خلاصه : در این بخش احساس بهزیستی، مولفههای آن، ویژگیهای افراد شاد، رویکردهای نظری، شیوههای ارزیابی بهزیستی، عوامل و همبستههای آن را از نظر گذراندیم.
مولفه بهزیستی در بر گیرنده احساس انسجام و پیوستگی در زندگی، تعادل عاطفی و رضایت کلی از زندگی است (ویسینگ و وان ادن، 1994؛ نقل از زنجانی طبسی، 1383) و به صورت ارزیابیهای عاطفی و شناختی افراد از زندگیشان تعریف میشود (یوری231،نیتسچک232،دالسکی 233،جکسون234، دالتون235، مولر236،رزنکرانز237، ریف و سینگر، 2004). داینر (2000) چهار مولفه جدا را برای بهزیستی در نظر گرفته است که شامل ؛ رضامندی از زندگی، رضامندی در حیطههای خاص (مانند کار، ازدواج)، تکرار هیجانات خوشایند، عدم تکرار هیجانات ناخوشایند میباشند (نقل از یوری و همکاران، 2004).
در صورت وجود تعادل بین مولفههای بهزیستی، فرد خلق و خوی شاد پیدا میکند. طبق مطالعات انجام شده در جوامع غربی (بیسواس – داینر، داینر و تامیر، 2004)، این افراد معمولاً از عزت نفس و احترام به خود بالایی برخوردارند، از احساس کنترل بیشتری برخوردارند، خوشبین هستند، برون گرا بوده و در ارتباط و همکاری با دیگران توانمندند و بسیار اجتماعی میباشند.
بهزیستی از طریق خود گزارشیهای ساده، نمونه گیری تجربی، پاسخ به تکالیف حساس هیجانی، روشهای زیست شناختی و پرسشنامهها از جمله پرسشنامه شادکامی آکسفورد و. .. ارزیابی میشود.
بر اساس تحقیقات داینر و سا (1967)، سن با کاهش احساس بهزیستی ارتباط خطی ندارد (نقل از ادینگتون و شامان، 2005).
میچالوس (1991)نشان داد که تفاوتهای جنسی تأثیر بسیار ناچیزی روی احساس بهزیستی داد (نقل از ادینگتون و شامان، 2005).
میرز و داینر (1995) نشان دادند که در نژادهای مختلف احساس بهزیستی بطور متفاوت دیده نشده است.
درآمد، معمولاً پیش بینی کننده قوی برای بهزیستی نیست (داینر، سیدلیتز و داینر، 1993؛ نقل از داینر و داینر، 1995)، ولی با وجود این کشورهای فقیر تر بهزیستی کمتری نسبت به کشورهای ثروتمند تر دارند (استدلین238،1974؛
و نهون، 1991 ؛ نقل از داینر و داینر، 1995).
بسیاری از تحقیقات که بر روی نمونههایی از کشورهای مختلف صورت گرفته است، همبستگی چشمگیری را بین معنویت و مذهب و احساس بهزیستی نشان میدهند (الیسون، 1991؛ نقل از ادینگتون و شامان، 2005).
تحقیق در حیطه وراثت (مطالعه دوقلوهای یک تخمکی و دو تخمکی، 9 تأثیر ساختار ژنتیکی را بر بهزیستی نشان داده است. تلیجن (1988؛ نقل از داینر و اسکلن، 2003) دریافتند که محیط اولیه تولد در عواطف ناخوشایند بی تأثیر است، در حالیکه هیجانات خوشایند تحت تأثیر محیط اولیه تولد میباشد.
در بین مولفههای شخصیت، روان رنجورها گرایش به تجربه هیجانات ناخوشایند و افکار منفی دارند و بنابر این بهزیستی پایین تری را پیشگویی میکنند (اسچیمک، ایشی و فاندر، 2004)، در مقابل، برون گراها مستعد به تجربه هیجانات خوشایند هستند.
احساس بهزیستی زمانی غامض تر و پیچیده تر میگردد که این موضوع را وارد یک چارچوب فرهنگی کنیم. از میان عوامل گوناگون و نقش آنها در شادی و بهزیستی، بیشترین تفاوتها در فرهنگ مشاهده شده است. این سازه به گونههای مختلف در هر فرهنگ ( فردگرا و جمع گرا ) مفهوم سازی شده است و همبستههای آنان نیز متفاوت میباشد. در جوامع فرد گرا فرد آزاد است ولی در جوامع جمع گرا تأکید بیشتر روی اهمیت گروه و روابط اجتماعی میباشد.
به اعتقاد پاوت239(1995 ؛ نقل از میرز و داینر 1997) افراد زمانی احساسات شادتری دارند، که با دیگران هستند. این چنین روابط اجتماعی سالم و دوستانه با دیگران که منجر به احساس بهزیستی و رضامندی در افراد میگردد، مستلزم داشتن مهارتهای اجتماعی میباشد.
یکی از مولفههای مهم روابط اجتماعی و مهارتهای اجتماعی ابراز وجود240میباشد. بطور کلی به نظر میرسد که جامعه ای که افراد آن از مهارتهای اجتماعی مطلوب برخوردارند و با داشتن مهارت ابراز وجود میتوانند، احساسات واقعی خود را صادقانه و مستقیم ابراز کنند و با توجه نمودن به حقوق دیگران، به دنبال احقاق حق خود باشند؛ در مقابل انواع مشکلات و مسائل زندگی، فشارهای روانی، تهدیدها و حوادث ناگوار مقاوم تر و پایدارتر خواهند بود. این امر به خصوص در شرایطی که جامعه نیز ابراز وجود را در ارتباط با بهزیستی، مثبت تلقی کرده و شرایط لازم و کافی را برای بیان آن فراهم آورد، بیشتر قابل انتظار است. برعکس، چنانچه جامعه ابراز وجود را، به گونه ای منفی تعبیر و تفسیر کرده و به جای ادراک آن به عنوان یک خصوصیت مثبت و سازنده، آن را نوعی گستاخی یا بی ادبی تلقی نماید، آنگاه انتظار میرود که افراد کمتر تمایل به ابراز وجود داشته باشند و بهزیستی خود را از طریق شیوههایی که جامعه آن را مناسب دانسته است، ابراز دارند.
لذا ابراز وجود نیز یک سازه فرهنگی است و بر اساس بافت فرهنگی هر جامعه باید به آن نگریست در ضمن مهارتهای ابراز وجود، یکی از زیر مجموعههای مدیریت زمان است که باید آن را مورد توجه قرار داد. مهارت ابراز وجود در فرد توانایی لازم را برای رویارویی واقع بینانه با شرایط بیرونی، که میتوانند تنش آفرین و فشارزا باشند، ایجاد میکند و از این رهگذر به بهبودی عزت نفس و خشنودی فرد از زندگی کمک میکند.
2-8 : مبانی نظری مدیریت زمان
از دیرباز علما و اندیشمندان مبحث زمان را مورد توجه قرار داده و نظرات گوناگونی در این زمینه ارائه کرده اند. دین اسلام نیز اهمیت زمان را مورد تأکید قرار داده است، چنانکه امام صادق (ع) میفرماید :
«من استوی