برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 160
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
اُمُل-عقبافتاده-قدیمی
دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
حشل-خطر
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
بازداشتی-زندانی موقت
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
انگشت کردن(انگشت رساندن)
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
خروار-کنایه از مقدار زیاد
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
چشم انداختن-نگاه کردن
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
انگشتپیچ-نوعی گز رقیق
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
اطفال باغ-گلهای تازه
با خدا-خداشناس-مومن
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
جاکش-پا انداز-دلال محبت
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی
پشمالو-دارای موهای بسیار
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
ارباب حجت-اهل منطق
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
تک و تا-جنب و جوش
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
دو جین-دوازده تا
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
در زدن-کوبیدن در خانه
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
بار و بنه-وسایل سفر
ار زبان کسی(از قول کسی)
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
خوشایند-مطبوع-پسندیده
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
چوق-چوب-تومان
از جگر گذشتن-نامردی کردن
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
به خط کردن-به صف کشیدن
چای صافی-نگا. چای صاف کن
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
پَخ خوردن-تیزی چیزی
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
بکن نکن-امر و نهی
دول-آلت مردی به زبان کودکان
حبه کردن-دانه دانه کردن
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
آینهی زانو-برآمدگی زانو
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
خالی خالی-بدون چیز دیگری
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
بز دل-ترسو
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
جبهه-میدان جنگ
باریک اندام-لاغر و ظریف
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
اشک کوه(یاقوت، لعل)
آش دهنسوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
پینه-وصله-پوست سخت شده
دور دست-جایی دور
جرینگ-صدای سکه های پول
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
جیش-ادرار در زبان کودکان
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
چپو شدن-غارت شدن
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
پیش کنار-بیضه-خایه
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
ذلیلشده
خاک به سری-همبستری زن با شوهر
تاریخچه-تاریخ مختصر
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
زمین گذاشتن سر-مردن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
دریافتی-حقوق
اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
تک و توک-به ندرت-کمی
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
بر پا شدن-ایجاد شدن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
دمدمی مزاج-دمدمی
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
چار دستی-قمار چهار نفری
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
جهیزیه-نگا. جهیز
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
چرکوندی-لکه دار کثیف
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
پیه سوز- پی سوز
فرسوده و خراب شدن
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
پلاس-اثاث مختصر منزل
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
خیر مقدم-خوش آمد
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
به جا آوردن-شناختن
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
اجاق(دودمان)
خاکه-خرده ی هر چیزی
تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
رستم صولت-رستم در حمام
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
چتوَل-یک چهارم
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
جن زده-دیوانه
ریزه میزه-ریزه پیزه
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
جن بو داده-نوعی دشنام است
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
خواربار-ارزاق-خوراک
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
دوخت و دوز-خیاطی
اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
داغان-از هم پاشیده-پریشان
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
چای صافی-نگا. چای صاف کن
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
دست آموز-تربیت شده-آموخته
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
خِل-خلط بینی
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن
دک و دهن-دک و پوز
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
دست علی به همراه-علی یارت باد
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
چنگک شدن-چنگ شدن
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
بده اون دستت-آی زکی !
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
چرمی-از جنس چرم
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
خرده کاری-کار جزیی
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
پول مول-پول
چپو شدن-غارت شدن
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
پشت رو-وارونه
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
البرز(بلندقامت، دلیر)
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
دور و دراز-فراخ و وسیع
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
بازار کوفه- بازار شام
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
خبر چین-سخن چین-جاسوس
آی زرشک(آی زکی)
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
انداختنی-جنس نامرغوب
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
چای کار-کشت کننده ی چای
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
اشک کوه-یاقوت-لعل
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
جاهل پسند-چیزی که جوان
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
ارباب حجت(اهل منطق)
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
تراشیده شدن-لاغر شدن
ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت
این سفر-این بار
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
روده درازی-پرحرفی-وراجی
چشم انداز-منظره
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
دام پزشک-پزشک حیوانات
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
حکیم جواب کرده-یتیم
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
ازدسترفته(عاشق)
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن
زیر گرفتن-زیر کردن
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
چشم باباقوری-نابینا-کور
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
بزرگداشت-احترام-تکریم
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
ریشو-دارای ریش بلند
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
نیروی انجام کاری را داشتن
برخورد-بهم خوردن-تصادف
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
خیره-بی شرم-پر رو
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
بی چیز-تهی دست-فقیر
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
چله-چاق-چرب و چیلی
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
چیز-آلت تناسلی
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
رمباندن-خراب کردن
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
چَکی-وزن نکرده-یک جا
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
دیم کاری-کشاورزی دیم
پس افتاده-بچه ی کسی
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
آهوی خاور(آفتاب)
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
جلز و ولز-سوز و گداز
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
برخورد-بهم خوردن-تصادف
دوخت و دوز-خیاطی
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
دان دان-متفرق و پراکنده
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
چشم باباقوری-نابینا-کور
آبدست(ماهر، استاد)
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب
زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
دست نماز-وضو
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
پخته-با تجربه-دنیا دیده
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
حرف-سخن-گفتار-کلام
پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
پشت سر هم-پیاپی متوالی
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
تشریف داشتن-حضور داشتن
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
چشم انداختن-نگاه کردن
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
از زورِ-از شدت-از بسیاری
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
خاطره-یادگار
پخته-با تجربه-دنیا دیده
دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
پشک انداختن-قرعه کشیدن
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
حمله کردن-یورش بردن
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
تل انبار-توده-انباشته
بخار-توانایی-شایستگی
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
از سر نو(دوباره)
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
زبیل-آشغال-زباله
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
چِخی-سگ
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
حاملگی-آبستنی
خال به خال-خال خال