کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 111
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
جاشو-باربر
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن
رودل-سنگینی معده
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
در زدن-کوبیدن در خانه
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
خیط کردن-نگا. خیت کردن
پارو-زن پیر
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
چار نعل-به سرعت-به تاخت
زیر لبی-زیر زبانی
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
خدا به رد-در پناه خدا
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
بند آوردن-متوقف کردن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن
زن بردن-همسر گرفتن مرد
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
پیه سوز- پی سوز
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
خودسر-گستاخ-سرکش
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
پیاله زدن-می نوشیدن
انگشتشمار(کم، معدود)
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
جاکش-پا انداز-دلال محبت
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
دستک-دفتر حساب
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
پله خوردن-دارای پله بودن
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
ترید- تلیت
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
راه راه-دارای خطوط موازی
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
خشکه پلو-کته
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
پا به رکاب-آماده ی رفتن
خارشک-مردم آزار-سادیست
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
آتشخوار-ظالم-حرامخوار
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
پول و پله-پول
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
تخم چشم-مردمک چشم
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
زبیل-آشغال-زباله
جزوه-کتابچه-دفترچه
دهن دره-خمیازه
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
بنا بودن-قرار بودن
دوبل-دو برابر
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
بغداد آباد-شکم سیر
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
ذِله کردن-ذله آوردن
بوق سگ-بسیار دیر وقت
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
آشنا روشنا(دوست آشنا)
راست رو-رو به رو-مقابل
آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
پت و پاره-ژنده-فرسوده
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
آدم ثانی-حضرت نوح
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار
چین چینی-پر چین
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
حضوری-رو در رو
خلاص کردن-تمام کردن-کشتن
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
خنک کردن-سرد کردن
چپ-لوچ-مخالف حکومت
پیش کردن گربه-راندن گربه
تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
راحت کردن-کشتن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
خرده قرض-بدهی اندک
دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
خمیره-سرشت-ذات
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
پشتک-پرش از پشت
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
تیار کردن-آماده کردن
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجهی جایی کردن)
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
ته خوار-بچه باز
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
چَکی-وزن نکرده-یک جا
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
استخواندار(محکم، بااراده)
آشغالی(سپور)
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته
چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
با متانت-با وقار
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
راپرت-گزارش-خبر
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
پیشنهاد-طرح
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
بند آمدن-متوقف شدن
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن
خشکه پلو-کته
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
استخواندار(محکم، بااراده)
چنگول زدن-پنجه زدن
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
چول-بیابان
دام پزشک-پزشک حیوانات
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
پینه زده-وصله کرده
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
از زمین سبز شدن(ناگهان و بیخبر پدیدار شدن، بهطور غیرمنتظره حاضر شدن)
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
حق الزحمه-دستمزد
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
دهنه سرخود-بی بند و بار
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع
پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
بی تفاوت-بی اعتنا
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
اجاقکور-نازا-بی فرزند
جا در جا-فورن-جا به جا
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
تخم شر-مردم آزار- شرور
زبون-حقیر-توسری خور
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
تو در تو- تو به تو
دولابچه-کمد کوچک
تیر کردن-نشان کردن
پات-بی آبرو-بی تربیت
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
به خط کردن-به صف کشیدن
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
آینهی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)
به حساب-مثلا-یعنی
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
انداختنی-جنس نامرغوب
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
دست بده داشتن-بخشنده بودن
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
بارانداز-جای پیاده کردن بار
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
جرینگ-صدای سکه های پول
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
آمده-شوخی و لطیفه
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
رو قوز آمدن-سر لج افتادن
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
پاره آجر-شکسته ی آجر
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
پیسی-بد رفتاری-آزار
تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
به حساب-مثلا-یعنی
افتاده-فروتن-متواضع
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
بازار کوفه- بازار شام
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
پا بَد-بد قدم
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
چندر غاز-پول بسیار کم
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
داداشی-برادر در زبان کودکان
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
دنده کج-کج خلق-یکدنده
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی
دک و دنده-بالا تنه
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
درب و داغان شدن
زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
ایراد بنیاسرائیلی-بهانههای بیخود و بیجهت
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
چینه-دیوار گلی
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
ریختن مو-سخت وحشت کردن
راستی راستی-حقیقتن-واقعن
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
زیاده روی-افراط-اسراف
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
بساز-آدم سازگار-صبور
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
باب شدن-معمول و رایج شدن
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
زیر آبی-زیرآبکی
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
دور-بار-دفعه-نوبت
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
پهن شدن آفتاب-روز شدن
دیم کاری-کشاورزی دیم
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
برو برگرد-چون و چرا
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
خاکی-فروتن و متواضع
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
چشم انداز-منظره
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
جِر خوردگی-بریدگی-پارگی
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
آلکلی-معتاد به الکل
زبیل-آشغال-زباله
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
خوب-کافی-بسیار
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
رودل-سنگینی معده
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
دست اول-نو و تازه
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
زیر سبیل کسی را چرب کردن-رشوه دادن به کسی
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
برادر زاده-فرزند برادر
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
تعلیمی-عصای کوچک
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
اهل دود(سیگاری)
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
جوشی شدن-عصبانی شدن
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
بر وفق-مطابق-موافق
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
حساب سوخته-بدهی قدیمی
حیوونکی-نگا حیوانکی
جمع و جور-منظم و مرتب
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
حکیم جواب کرده-یتیم
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری
ددر رفتن-بیرون رفتن
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
دور دست-جایی دور
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
بامب-توسری
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
خوره-جذام-آکله
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن