برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 400
بند کردن-محکم کردن
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
تلمبار- تل انبار
تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
پخش-پراکنده
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
چیلک دان-چینه دان
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
بلند بالا-قد بلند
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
تردستی-مهارت-شعبده بازی
ادرار کوچک-شاش
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
ترش ابرو-عبوس
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
خاطرجمع شدن-مطمئن شدن
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
ریق افتادن-ریغ افتادن
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
خرمن-انبوه و پرپشت
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
تخم چشم-مردمک چشم
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
خِرخِره-حلق-حلقوم
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
راستی راستی-حقیقتن-واقعن
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
فرسوده و خراب شدن
جز و ولز-نگا. جز و وز
آب نخوردن(درنگ نکردن)
خستگی در کردن-استراحت کردن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده
پُخت-هر نوبت از پختن
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
دوام آوردن-استقامت کردن
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
تخت و تبار-خوب و رو به راه
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
ته بر کردن-از ته بریدن
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
دو شاخ-دارای دو شقه
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
آزگار-زمان دراز
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
پا به رکاب-آماده ی رفتن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
حساب کردن-پرداختن خرج
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
پر و پخش-پراکنده
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
بی پرده-رک و صریح-آشکار
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
پشتی-بالش-حمایت
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
حرف-سخن-گفتار-کلام
خیابان گز کردن-ول گشتن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
خال به خال-خال خال
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
راست و ریس-موانع و معایب
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
اروای ننهات(ارواح بابات)
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
تت و پت-لکنت زبان
دو دو کردن-دویدن
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
خشخاشی-نان خشخاش زده
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
چغاله بادام-بادام نارس
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
الحق-بهراستی-حقیقتن
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
دومندش-دوم از آن
دلقک بازی-مسخره بازی
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
حیوونکی-نگا حیوانکی
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
ارزانی-بخشیدن-دادن
بفرما زدن-تعارف کردن
پینکی رفتن-چرت زدن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
آتشپا(فرز و چالاک، بی قرار)
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
بازداشتی-زندانی موقت
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
حرف شنو-سر به را-مطیع
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
اجابت کردن معده-قضای حاجت
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
ترک بیلمز-آدم نادان
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
تمام و کمال-کامل-به تمامی
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
خیز-ورم-آماس
جملگی-تمامن-سراسر
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
آیینهی اسکندری-آفتاب
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
چشم دریده-خیره-درآمده
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
تخمی-به درد نخور-بی مصرف
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
خودخوری-حالت خودخور
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
آی زرشک(آی زکی)
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
زبانی-شفاهی
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن
خانه خمیر-نگا. خانه خراب
خم گرفتن-فنی از کشتی
خانه یکی-صمیمی و یکدل
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
رگ ترکی-تعصب نژادی
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
خرج و برج-خرج و متعلقات آن
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
حق الزحمه-دستمزد
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
زهره دان-کیسه ی صفرا
اقلکم(دستکم، لااقل)
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
پیش بینی کردن کار یا شخصی
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
چهره کردن-نگا. چهره شدن
دسته پل-الک دولک
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
پشم و پیله-ریش
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
چین و چوروک-چین و شکن
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
درگذشت-مرگ
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
پَلِه-پول
خِفت-نوعی گره
بچه افتادن-سقط شدن جنین
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
پول چایی-انعام-بخشش
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
دست زدن-لمس کردن
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
آب نخوردن(درنگ نکردن)
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
دوری-ظرف غذاخوری پهن
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
رسانه-وسیله ی ارتباطی
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
پارو-زن پیر
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
دیم کاری-کشاورزی دیم
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
آب سیر-جانور خوشرفتار
تار-از محلی راندن
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
خبرنگاری-کار خبرنگار
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
خودآموز-بدون آموزگار
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
تنگ بودن وقت-دیر شدن
خواب و خوراک-خورد و خواب
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
آشنا روشنا(دوست آشنا)
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
آشغالی-سپور
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
چیز خور-مسموم شده
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
برچسب زدن-تهمت زدن
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
پینه زده-وصله کرده
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
پاتی کردن-باد دادن خرمن
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
دست دوم-کار کرده-مستعمل
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
تعلیمی-عصای کوچک
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب
آتش بیباد-ظلم-می
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
دل رحم-مهربان
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
با اشتها-متمایل به غذا
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
درخت اگر-امید پوچ و واهی
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
دوندگی-سعی و کوشش
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
دَم نقد-آماده-حاضر
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
حشل-خطر
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
خوراک-مصرف یک دوره ی معین
حلال واری-نگا. خلال وار
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
جیغ و داد-داد و فریاد
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
چنگ انداختن-چنگ زدن
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
چراغانی کردن-جشن گرفتن
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
چیز دار-ثروتمند
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
پُر کار-فعال-با پشتکار
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
خانه یکی-صمیمی و یکدل
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
جیک-صدا-آواز
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
از ته دل-از سر صدق و صفا
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
چپه-کجی به یک سمت
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
خال مَخال-خال خال
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
خوش رو-زیبا-خندان
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
چیز دار-ثروتمند
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
آلکلی-معتاد به الکل
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
دل رحم-مهربان
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
ادا اصول-ادا اطوار
آب آتش زده(اشک)
دیگ به سر-لو لو
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
خوش رو-زیبا-خندان
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
زرت و زورت-زرت و پرت
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
دود چراغ-کشیدن شیره
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
دستک-دفتر حساب
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
دام پزشک-پزشک حیوانات
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
خلاف-جرم
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر