فهرست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های مردم کوچه بازار مردم ایران قسمت بیست و یک

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

خرج تراشی-هزینه درست کردن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

چسی درکن-آدم پر مدعا

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

راستکی-واقعی

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن
بار سرکه- ترش ابرو

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

چروک-چین و شکن

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
آستین از دهان برداشتن-خندیدن

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

حمله-بیماری غش-صرع

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

آمده(شوخی و لطیفه)

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

 

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

ادرار کوچک-شاش

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
دُوال پا-آدم سمج

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

 

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

چار چشم-کسی مه عینک می زند

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

خشخاشی-نان خشخاش زده

درق دروق-درق درق

 

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

رایانه-کامپیوتر

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

بدلی-تقلبی-جنس بد

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
دهنه سرخود-بی بند و بار

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

 

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

چرک-کثیف

دور برد-دارای برد زیاد

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

به هر حال-در هر حال-در هر صورت
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
 

چین چینی-پر چین

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

 

تِر زدن-خراب کردن کار

 
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

 

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

درب و داغان شدن
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

دله بازی-رفتار آدم دله

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

تو دار-راز نگهدار

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

دور از شما ب-لانسبت

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

خنکای صبح-سحرگاه

تو دار-راز نگهدار

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

 

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

ازرق-چشم زاغ

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

 

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

پابوسی-زیارت
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

نوشته دیگر :
خلاصه کتاب موفقیت

بَهمان-فلان

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

اجل معلق-مرگ ناگهانی

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

جاهل-جوان-نادان

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

 

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

دلجور-همدل

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

زمین گذاشتن سر-مردن

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

خلاف-جرم

تو به تو-گوناگون-لا به لا

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

بنده زاده-پسر من

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

اجابت کردن معده-قضای حاجت

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

پای پس-عوض-تلافی

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

 

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

زبیل-آشغال-زباله

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

دور-بار-دفعه-نوبت

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

آبدست-ماهر-استاد

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

چین چین-پر از چین

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

بامب-توسری

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

آبِ دندان-حریف ساده

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

دک و دنده-بالا تنه

دق کردن-از غصه مردن

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

از زورِ-از شدت-از بسیاری

چغلی کردن-شکایت کردن

تا-لنگه-همتا

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

خرسک-نوعی فرش

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

پول مول-پول

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

آخرین تحویل-قیامت

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

به حق پیوستن-مردن

زبان در قفا-زبان پس قفا

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

خُردینه-بچه ی خردسال
آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)
حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

رو شور-سفیداب

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

پینه-وصله-پوست سخت شده

پشم علیشاه-درویش بی قدر

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

دستشویی-توالت-مستراح

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

کسی را اذیت و آزار کردن

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

چاره-درمان

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

ذوق زده-بسیار خوش حال

جسته دوزی-نوعی دوختن

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

نوشته دیگر :
مانتو اداری

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

 
پی گرفتن-دنبال کردن کار

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

خاکه-خرده ی هر چیزی

چشم کردن-چشم زدن
دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
بمیرم-قربان بروم

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

پیش ِ پا-جلوی رو

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

حق التدریس-مزد آموزگار

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

 

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

 

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

دولابچه-کمد کوچک

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

دور و دراز-فراخ و وسیع

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

آفتاب به آفتاب(هر روز)

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
دق کردن-از غصه مردن

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

پا بَد-بد قدم

 

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

چارخانه-شطرنجی
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

رمباندن-خراب کردن

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

جانور-کرم شکم و معده

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

 

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

 

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

چشم انداختن-نگاه کردن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

چلو-برنج آب کشیده

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

 

پیه آوردن-چاق شدن

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

راست رو-رو به رو-مقابل

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

چفت کردن-با زنجیر بستن

زیر دست-تابع-فرمان بردار

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

پوشک-کهنه ی بچه

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

زیر لبی-زیر زبانی

بیخ خِر-بیخ گلو

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

 

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

 

بی معنی- بیخود

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

 
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
 

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

 
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

نوشته دیگر :
0 تا 100 آزمایشگاه را از ما بخواهید

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

چین و خم-پیچ و تاب

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

پامال شدن-از بین رفتن
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

آبِ سیاه(نیمه کوری)

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

خبر گرفتن-پرسیدن

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

زیر سری-بالش-متکا

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

حساب سوخته-بدهی قدیمی

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

آلکلی-معتاد به الکل

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

خلا-مستراح

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

تلمبار- تل انبار

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

 

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

چل زن-زن کوتاه قد

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

چاخان پاخان-دروغ

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

آواز شدن(شهره شدن)

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

خوشگلک-با خوشگلی اندک

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
 

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

رخصت خواستن-اجازه خواستن

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

بند کردن-محکم کردن

بادپا-تند رو-تیز تک

بی پرده-رک و صریح-آشکار

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

بی چیز-تهی دست-فقیر

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

حلال زاده-پاک و نجیب

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

توان انجام کاری را داشتن

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

آب آتش مزاج-می سرخ

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

پشت بام-سقف بیرونی بام

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

زار-نا به سامان-خراب-بد

اجل معلق-مرگ ناگهانی

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

چشم شور-آن که چشم زخم زند

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

دسته پل-الک دولک
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

چِخ کردن-راندن سگ

 

بد قدم-نامبارک-بد شگون

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
تلخه-تریاک-سوخته

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

 

خم گرفتن-فنی از کشتی