بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 79
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
پنزر- پندر
رجاله-اراذل و اوباش
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
ژوکر-آدم همه فن حریف
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
پا به فرار گذاشتن-گریختن
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
آب اندام(زیبا تن و خوشرو)
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
آکَل-آقای کربلایی
چار دیواری-خانه
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن
ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
چرب دست-ماهر-زبر دست
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
حلال وار-به صورت حلال
بَهمان-فلان
دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
دهنه سرخود-بی بند و بار
خیک محمد-آدم چاق و فربه
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
چله-چاق-چرب و چیلی
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
فال بد زدن
برچسب زدن-تهمت زدن
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
خودسر-گستاخ-سرکش
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
اَتَر زدن(فال بد زدن)
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
از جگر گذشتن-نامردی کردن
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
رو شور-سفیداب
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
چوروکیده-پر چین و چوروک
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
پَلِه-پول
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)
دیر کرد-تاخیر-تعویق
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
آبدست-ماهر-استاد
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
اوا خواهر(مرد زننما، مردی که علائق زنانه دارد)
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
راستی راستی-حقیقتن-واقعن
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
خاکه زغال-ریزه ی زغال
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
دو به دو-دو تا دو تا
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
روغن زرد-روغن حیوانی
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
از تیپ کسی بودن
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
زیر دل زدن-تهوع آوردن
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
راست روده شدن-اسهال گرفتن
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
تک و دو-دوندگی-درماندگی
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
بدلی-تقلبی-جنس بد
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
چنار امام زاده صالح-متلک بد
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
با خدا-خداشناس-مومن
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
ژله-لرزانک
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه میپزند
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
برو برگرد-چون و چرا
این سفر(این بار)
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
خُردینه-بچه ی خردسال
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
درق دروق-درق درق
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
جلز-نگا. جز
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
تخم جن-حرام زاده
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
تیار کردن-آماده کردن
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
پیش بها-بیعانه
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
آمدن-آغاز به کاری کردن
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
رخصت خواستن-اجازه خواستن
دست بالا-حداکثر
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
پت پتی-موتور سیکلت
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
خال مَخال-خال خال
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
چین خوردن-چروک شدن
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
انداختنی(جنس نامرغوب)
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
خرس-چاق و درشت-تنومند
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن
دوش فروش-ربا خوار
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
خیس شدن-تر شدن
بیرون روش-اسهال-شکم روش
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس
دوسیه-پرونده
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
دل کسی آمدن-دل آمدن
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
دو دل-مردد-بی تصمیم
تشریف داشتن-حضور داشتن
دوبل-دو برابر
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
تیار کردن-آماده کردن
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
تاب بازی-بازی کردن با تاب
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
پشک انداختن-قرعه کشیدن
تریت- تلیت
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
خلق الله-مردم
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
رسانه-وسیله ی ارتباطی
دهن-واحد آواز خواندن
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن
پا سوخت-پا بد-بد شانس
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
برزخ شدن-ناراحت شدن
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
تو به تو-گوناگون-لا به لا
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
چقال-مهمل بقال
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
درگاهی-آستانه
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
حاضر و آماده-آماده
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
آیینهی اسکندری(آفتاب)
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
این سفر(این بار)
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
چماق-چوبدست-گرز
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
چپو شدن-غارت شدن
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
دولابچه-کمد کوچک
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر
داغان-از هم پاشیده-پریشان
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
حرف گوش کن-حرف شنو
چاخان پاخان-دروغ
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
خاکروبه-زباله-آشغال
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
پشم و پیله-ریش
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
پا-حریف
خورده برده-ملاخظه و پروا
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
خربان-صاحب خر-خرکچی
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
بَر و رو-قد و قامت-چهره
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
چشم انتظار-منتظر-چشم به راه
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
دان-دانه-چینه
تَخم-مهمل تَخم
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
پیمانی-استخدام غیر رسمی
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
خط افتادن-خراش افتادن
آمده(شوخی و لطیفه)
چل زن-زن کوتاه قد
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
عینک ذره بینی بسیار قوی
راست راستی-حقیقتن-واقعن
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
با متانت-با وقار
حیوونی-نگا. حیوانکی
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
خارج از حد-بیش از اندازه
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
پلاسیده-پژمرده-چروکیده
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
ریختن مو-سخت وحشت کردن
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
چلاق شده-نوعی نفرین است
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
از تو بهخیر و از ما بهسلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)
پیاله فروشی-میخانه
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
خر و پف-نگا. خرناس
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله
دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
بامبول-حقه-کلک
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
تک و دو-دوندگی-درماندگی
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
پس افتاده-بچه ی کسی
تا-لنگه-همتا
به خط کردن-به صف کشیدن
ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
دیر کرد-تاخیر-تعویق
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
بابا بزرگ-پدر بزرگ
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
پی گرفتن-دنبال کردن کار
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن
تر و فرز-چست و چابک
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
آمده(شوخی و لطیفه)
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
اهل نشست(تارک دنیا، گوشهنشین)
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
چُل کلید-جام درویشان
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
بی خودی-بی دلیل-بی جهت
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
بی معنی- بیخود
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
پس نشستن-عقب نشینی کردن
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن
آدم-نوکر
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
الحق-بهراستی-حقیقتن
آتشِ بسته-طلا
خالی بند-چاخان-دروغ گو
فرسوده و خراب شدن
اشک کوه-یاقوت-لعل
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
باربند-جای نهادن و بستن بار
خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
خایه دار-با جرات-شجاع
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
دست و پا کردن-فراهم آوردن
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن