مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 135
پاک-به کلی-یکسره
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
پیش کنار-بیضه-خایه
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند
اجابت کردن معده-قضای حاجت
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
جای پا-اثر-نشانه-رد
چو-شایعه
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
انداختنی-جنس نامرغوب
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
آهوی خاور-آفتاب
چغاله بادام-بادام نارس
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
آبِ کبود-آسمان
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
عینک ذره بینی بسیار قوی
پس رفتن-عقب رفتن
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
جزوه-کتابچه-دفترچه
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
دندان تیز کردن-طمع کردن
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
دست علی به همراه-علی یارت باد
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال
اهل دود(سیگاری)
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
چرند اندر چرند-پرت و پلا
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
پیش بینی کردن کار یا شخصی
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
پیشاب-ادرار
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
دزدی گرگی-دله دزدی
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
تند و تیز- تند تیز
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
خرسک-نوعی فرش
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
چُغُل-سخن چین
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
دلقک-شخص مسخره
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
زیر گرفتن-زیر کردن
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
دل-معده
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
آفتابنشین(بیکاره و تنبل)
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
پَتی-لخت-برهنه
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
پشک انداختن-قرعه کشیدن
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
دلسرد کردن-ناامید کردن
در هم لولیدن-توی هم رفتن
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
حق الزحمه-دستمزد
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
بید خورده-کهنه و فرسوده
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
دل قرصی-اطمینان
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
روغن داغ-روغن گداخته
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
آبِ خشک(آب بسته)
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
پر روده-پرچانه-روده دراز
از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیشبینی سخن راندن
ترید- تلیت
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
حالی کردن-فهماندن
آبدست-ماهر-استاد
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
چوب زیر دم کردن-تحریک کردن
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
بد مروت-نامرد-ناجوانمرد
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
جگر گوشه-فرزند
ذِله شدن-ذله آمدن
چوچول باز-دغل-بی حیا
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
اهل آن کار (کار بد)
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
حمله کردن-یورش بردن
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
بد قدم-نامبارک-بد شگون
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
چرند اندر چرند-پرت و پلا
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
در زدن-کوبیدن در خانه
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
چشمک-ایما و اشاره به چشم
حرف-سخن-گفتار-کلام
ددر رفتن-بیرون رفتن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
امن و امان(بدون بیم و هراس)
آزگار(زمان دراز)
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
پشک انداختن-قرعه کشیدن
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
از قدیم ندیمها(از گذشتههای دور)
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
تک و دو-دوندگی-درماندگی
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
خرخاری-همدیگر را خاراندن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
آب آتش زده(اشک)
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
رم دادن-رماندن-فراری دادن
چیز دار-ثروتمند
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
چار راه-محل تقاطع دو راه
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
د ِ-زود باش!
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
چین چینی-پر چین
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
چغلی کردن-شکایت کردن
چوغ-چوب
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)
پیش کردن گربه-راندن گربه
دلسوز-غمخوار
دماغ چاقی-احوال پرسی
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
به حق پیوستن-مردن
خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو
پیمانی-استخدام غیر رسمی
جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
آبکی(بیارزش، از روی بیعلاقگی)
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
چَکه-شوخ و بذله گو
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
عینک ذره بینی بسیار قوی
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
بفرما زدن-تعارف کردن
دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه
بنده زاده-پسر من
راست راستی-حقیقتن-واقعن
پشم علیشاه-درویش بی قدر
به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
بنا کردن-شروع کردن
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
دهن دره-خمیازه
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
چپ دادن-رد کردن
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
از خود در آوردن(دروغپردازی کردن)
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
تنبان درآر-بی حیا-دریده
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
دور از جناب ب-لانسبت
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
دختر بچه-دختر کم سن و سال
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
روان کردن-از بر کردن
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
چله ی تابستان-گرمای سخت
چانه لغ-نگا. چانه شل
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
دست مزد-اجرت-مزد کار
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
چپه-کجی به یک سمت
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
دور دست-جایی دور
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن
آشنا روشنا(دوست آشنا)
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
زیر گرفتن-زیر کردن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
چیلک دان-چینه دان
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
آش هفت جوش(قضیهی پیچیده)
جن بو داده-نوعی دشنام است
اسم شب(کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب)
خر زور-نیرومند-پرزور
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
بر پا شدن-ایجاد شدن
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
ابوقراضه(ابوطیاره)
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن
خلق الله-مردم
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
پا سوز-عاشق شیفته
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
رگ ترکی-تعصب نژادی
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
حضوری-رو در رو
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
بامبول-حقه-کلک
حرف شنو-سر به را-مطیع
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
چنار عباس علی-متلک بد
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
دار و دسته-پیروان و اطرافیان
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
بچگی کردن-بیخردانه
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
پینه-وصله-پوست سخت شده
خودمانی-صمیمی-یکدل
دایی قزی-دختر دایی
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن
تعلیمی-عصای کوچک
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
خرده کاری-کار جزیی
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
باد خوردن-هوا خوردن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
دود چراغ-کشیدن شیره
آبِ سیاه(نیمه کوری)
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
چار سر-حرف مفت-متلک
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
اشک خنک(گریهی ساختگی)
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
آخرین تحویل(قیامت)
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
آب به زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
آب و خاک(میهن، دیار)
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن
بلا نسبت-دور از جانب شما
چیز-آلت تناسلی
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن
رو انداز-لحاف
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئهای ترتیب دادن
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
تِر زدن-خراب کردن کار
تو پوزی-تو دهنی
تخم جن-حرام زاده
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
خاله بی بی-نوعی آش
دام پزشک-پزشک حیوانات
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
اجل معلق-مرگ ناگهانی
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
پینه زده-وصله کرده
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند
به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن
جوراجور-دارای انواع گوناگون
دبه کردن-دبه در آوردن
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن