مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 413
دهنه سرخود-بی بند و بار
حشل-خطر
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
حمله-بیماری غش-صرع
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
آل-موجودات افسانهای مانند جن و غول
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
چهار دستی-فراوانی
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
ترکه-آدم باریک و بلند
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
پنج تن آل عبا- پنج تن
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
رسانه-وسیله ی ارتباطی
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
ریختگی-ریزش
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
ابریشم-زن نوازنده-مطرب
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
پاتوغ-محل گرد آمدن
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
حاجی خرناس-لولو
چپری آمدن-زود آمدن
این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
دم دما-نزدیک-حدود-حوالی
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
جِر-اوقات تلخی-لج
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
دور از شما ب-لانسبت
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
چهار چوب-محدوده-قاب
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
بابا غوری-نابینا-کور
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
جاده کوبی-راه صاف کردن
برزخ شدن-ناراحت شدن
اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
پر و بال-امکان-فرصت
چروکیدن-چین دار شدن
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
اهل دود-سیگاری
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
خِفت-نوعی گره
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
تریت- تلیت
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
تیز بزی-فورن-بی درنگ
پابوس-زیارت
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
خوش خوراک-نگا. خوش خور
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
حلال واری-نگا. خلال وار
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
بغداد خراب-شکم گرسنه
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
دو قلو-دو بچه ی همزاد
ابرو انداختن-ابرو آمدن
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
چتوَل-یک چهارم
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
اهل هیچ فرقهای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
دست علی به همراه-علی یارت باد
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
پشه کوره-پشه ی ریز
جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن
خایه-بیضه-جرات
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
خوشایند-مطبوع-پسندیده
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
آهوی خاور(آفتاب)
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
چرس رفتن-حشیش کشیدن
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
چپری آمدن-زود آمدن
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
انسان بودن-شریف و درست بودن
چپیدن-به زور جا گرفتن
روده درازی-پرحرفی-وراجی
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
آب آتش مزاج-می سرخ
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
چِل-خل و دیوانه
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
بکن نکن-امر و نهی
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
چرک و خون-چرک آلوده به خون
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
چشم انداز-منظره
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
چغاله بادام-بادام نارس
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
چشم انداختن-نگاه کردن
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
چنار امام زاده صالح-متلک بد
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
دخترینه-دختر-مونث
خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
دست تنها-بی یار-تنها
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست)
جیره-سهم معین
چنگک شدن-چنگ شدن
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
حمله کردن-یورش بردن
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
آینهی دست-تیغ و خنجر
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
خودی-آشنا
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
ریق زدن-ریغ زدن
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
حمله گرفتن-غش کردن
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
پسله-جای پنهان-در نهان
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
آتش بیباد-ظلم-می
پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
حساب کشیدن-حساب خواستن
پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
دیر کرد-تاخیر-تعویق
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
چله-چاق-چرب و چیلی
بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
دست بالا-حداکثر
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
از گرد راه رسیده(تازهوارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
چایمان-سرما خوردگی
ابوقراضه-ابوطیاره
چشم زاغ-بی شرم
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
دست فروشی-شغل دست فروش
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
پَتی-لخت-برهنه
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
پیشاب-ادرار
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
چرند اندر چرند-پرت و پلا
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
چیز خور شدن-مسموم شدن
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
خیس شدن-تر شدن
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
حرص خوردن-عصبانی شدن
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
عینک ذره بینی بسیار قوی
رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
پامال شدن-از بین رفتن
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
افتاده(فروتن، متواضع)
چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
دست خدا به همراه-در پناه خدا
دارا-ثروتمند
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
بابا بزرگ-پدر بزرگ
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
انگشتر پا-چیز بیارزش
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
پرند-حرف بی هوده
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد
پا منبری-شاگرد روضه خوان
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
چَه چَه-صدای بلبل
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
دست کم-حداقل
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
تنگ بودن وقت-دیر شدن
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
دوسیه-پرونده
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
دو پولی-کالای بی ارزش
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
خوردنی-غذا-قابل خوردن
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
پر و پخش-پراکنده
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
خِرخِره-حلق-حلقوم
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
الانه-همین حالا-هم اکنون
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
پشتک-پرش از پشت
خواربار-ارزاق-خوراک
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند
آی زرشک(آی زکی)
خانم آوردن-پا اندازی کردن
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
الانه-همین حالا-هم اکنون
زار-نا به سامان-خراب-بد
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
چش-چشم
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
زبان در قفا-زبان پس قفا
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
حالی شدن-فهمیدن-درک کردن
پا شدن-از جا برخاستن
آتش بیدود-آفتاب-غضب
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
حساب کردن-پرداختن خرج
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
چغلی کردن-شکایت کردن
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
رده-حرف زشت یا نامربوط
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
در دار-دارای سرپوش
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
بیخ خِر-بیخ گلو