فهرست کامل فرهنگ لغت مردم کوچه و بازار قسمت سوم

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

زبانی-شفاهی

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

بَرج-خرج های خارج از خانه

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

پاشیر-گودال پای شیر آب

جمع کردن-گرد آوردن

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

 
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

 

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

زپرتو-ضعیف-بی دوام

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

بغداد آباد-شکم سیر

آی زرشک(آی زکی)

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

پشه کوره-پشه ی ریز

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

خوش انصاف-با انصاف-منصف

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

جا-رختخواب-بستر

 

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

 

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

دست پیش-گدا

پرداختی-مبلغ داده شده

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

جهود ی-هودی-مقتصد

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

 

چرک و خون-چرک آلوده به خون

 

حدمتکار-مستخدم

 

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

چرکو-آدم کثیف

زیر دُم سُست-زن منحرف

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

جُستن-چیز گمشده را یافتن

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

باد گرفتن-مغرور شدن

جمع کردن-گرد آوردن

 

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

چوروک-چین و شکن

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

باهاس-باید-بایست

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

بی اشتها-بی میل به غذا

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

حساب سوخته-بدهی قدیمی
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

چرک کردن-عفونت کردن زخم

چاچول-حقه باز-شارلاتان
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

 

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

زبان در قفا-زبان پس قفا

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

چرند-حرف پوچ و بی معنی

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

آتشی شدن-از کوره در رفتن

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

جیغ و داد-داد و فریاد

چای صافی-نگا. چای صاف کن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

زُل زدن-خیره نگاه کردن

چروکیدن-چین دار شدن

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

دست و پا کردن-فراهم آوردن

خاک پاک-زادگاه

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

چپ-لوچ-مخالف حکومت

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

 

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

دست بالا-حداکثر

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

خش-صدای گرفته-خراش

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

دمرو-کسی که دمر خوابیده

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

دو قلو-دو بچه ی همزاد

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

نوشته دیگر :
اسرار وام برای ساخت استخر فاش شد

دور و بر-اطراف-پیرامون

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

رجاله-اراذل و اوباش

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

دست آموز کردن-تربیت کردن

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

دلپخت-پختن مغر چیزی

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
پشه کوره-پشه ی ریز

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

پر بدک-خیلی بد

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

رم کردن-رمیدن-گریختن

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

پشمالو-دارای موهای بسیار

خاور زمین-قاره ی آسیا

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

 

پوشک-کهنه ی بچه

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

بند آمدن-متوقف شدن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

تار-از محلی راندن

 

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

 

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

 

دل و دماغ-دل و حوصله

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

خاک به دهنم-زبانم لال

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

درگاهی-آستانه

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

دیر فهم-کند ذهن-کودن
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

دسته جمعی-باهم-گروهی

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

ریش توپی-ریش تپه

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

اُق زدن-بالا آوردن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

رشوه گرفتن-رشوه خواری

خدا به همراه-خدا خافظ

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

چپه-کجی به یک سمت

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

جا ماندن-فراموش شدن

 

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

ذوق زده-بسیار خوش حال

پله خوردن-دارای پله بودن

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

ریزه میزه-ریزه پیزه
اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

حساب کردن-پرداختن خرج

رگ ترکی-تعصب نژادی

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

نوشته دیگر :
خرید پاوربانک و شارژر از فروشگاه اینترنتی جانبی شو ( گرین تلکام )

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

زرت و زورت-زرت و پرت

آکَل-آقای کربلایی

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

زبان پس قفا-نوعی گل است

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

داد و هوار-داد و فریاد

 
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

 

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

دو لبه-دارای لب کلفت

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

چیز خور شدن-مسموم شدن

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

به جا آوردن-شناختن

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

چله ی تابستان-گرمای سخت
پا در رکاب-حاضر و آماده
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

 

تمام کردن-مردن

آبِ خشک-آب بسته

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
دست انداز-ناهمواری راه و جاده

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

دو رگه-از دو نژاد محتلف

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

 

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

حمله کردن-یورش بردن

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

تک پران-زن نانجیب

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

 
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

خِفت-نوعی گره

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
پی گرفتن-دنبال کردن کار
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

چارلا-چهار لا-چهار تو

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

پت و پاره-ژنده-فرسوده

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

پیش کردن گربه-راندن گربه

خاکی-فروتن و متواضع
پروار-فربه-چاق

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

دک و دنده-بالا تنه

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

خیس کردن-ادرار کردن به خود

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

 
چاک کردن-نگا. چاک دادن

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

درگذشت-مرگ

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

 

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

جور به جور-نگا. جوراجور

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

 

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

بازرس-مامور بررسی و کنترل

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

از سر نو-دوباره

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

تشریف داشتن-حضور داشتن

اجاق(دودمان)

جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

پنج تن آل عبا- پنج تن

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

اهل دود-سیگاری

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
البرز-بلندقامت-دلیر

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
بَر و بیابان-دشت و صحرا

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

زاچ-زائو

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

نوشته دیگر :
خودرو بر یا خودروبر چیست؟ بهترین خودرو بر تهران

 

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

نیروی انجام کاری را داشتن

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

زرت و پرت-چرت و پرت

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد
آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

دل رحم-مهربان

راه مکه-کهکشان

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

پی گرفتن-دنبال کردن کار

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

اهل دود-سیگاری

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

شعله‌ی آتش

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

چیز دار-ثروتمند

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

رنگ شدن-گول خوردن
حمامی-گرمابه دار

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

 

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

پوست کنده-رک و بی پرده

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

 

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

چنگ انداختن-چنگ زدن

 

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

جَرّ-کشمکش دعوا

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

 
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

دوندگی-سعی و کوشش

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

پیش ِ پا-جلوی رو

خاک پاک-زادگاه

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

چِخه-نگا. چِخ

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

آکله فرنگی-سیفلیس

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

باردار-آبستن-حامله

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

خلاف-جرم

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

دله دزدی-عمل دله دزد

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

ارواح شکمت-ارواح بابات

بزرگداشت-احترام-تکریم

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

دو پولی-کالای بی ارزش

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

 
چل و چو-خبر دروغ-شایعه

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

ارزانی-بخشیدن-دادن

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

 

بند آوردن-متوقف کردن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

حق آب و گل داشتن-دارای امتیاز و اعتبار بودن

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

چرک و خون-چرک آلوده به خون

چیل-آدم بد بیار

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

بد قلق-بد عادت-بد ادا

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
رودل-سنگینی معده

بی پرده-رک و صریح-آشکار

چار چشم-کسی مه عینک می زند