منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 314
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
آیینهی اسکندری-آفتاب
برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
جان جانی-صمیمی-یکدل
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
اجاق(دودمان)
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
خال-نقطه ی سیاه-لکه
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
دود چراغ-کشیدن شیره
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
خندق بلا-شکم
بیخ خِر-بیخ گلو
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
چرند اندر چرند-پرت و پلا
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
بی فک و فامیل-بی کس و کار
چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
دست مزد-اجرت-مزد کار
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن
دستِ راست-سمت راست
خواربار-ارزاق-خوراک
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
جای سفت-وضعیت سخت
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
دو لَتی-در دو لنگه ای
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
بند آمدن-متوقف شدن
آبدست-ماهر-استاد
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
ارزانی(بخشیدن، دادن)
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
دبه-ظرف-کوزه
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
درمانگاه-جای درمان بیمار
بی در رو-بن بست
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
خصوصی-مقابل عمومی
زنانه-ویژه ی زنان
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
پشتک-پرش از پشت
دو دستی-با هر دو دست
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
پوز زدن-دهان زدن
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
ای داد بیداد-کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند
خدابیامرزی-درخواست بخشش
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
آینهی هفتجوش(خورشید)
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
چشمه-نوع-قسم
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
روی چشم-اطاعت می شود !
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه
از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
آتش بیباد(ظلم، می)
(به زبان کودکان) زخم شدن
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
اقلکم-دستکم-لااقل
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
تخت پایی-صاف بودن کف پا
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
اجابت کردن معده-قضای حاجت
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
آلکلی(معتاد به الکل)
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
حیوون-نگا. حیوان
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
باد گرفتن-مغرور شدن
دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب
اکبیری-زشت-بیریخت
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
پوست کنده-رک و بی پرده
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
چپ-لوچ-مخالف حکومت
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
دست آموز کردن-تربیت کردن
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
بازداشتی-زندانی موقت
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
زهره کردن-بسیار ترساندن
خلا-مستراح
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)
پا به رکاب-آماده ی رفتن
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
راه دادن-باز کردن راه عبور-کنار رفتن از سر راه-اجازه ی ورود دادن-رضایت دادن به عمل جنسی
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
ار زبان کسی-از قول کسی
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
روی چشم-اطاعت می شود !
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
خاطره-یادگار
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
نیروی انجام کاری را داشتن
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
استخواندار-محکم-بااراده
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
ارواح شکمت-ارواح بابات
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن
چته ؟-تو را چه می شود ؟
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
حال و بار-وضع زندگی
دلمه شدن-بسته شدن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
داد و هوار-داد و فریاد
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
ریش توپی-ریش تپه
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
به باد دادن- باد دادن
دست آموز-تربیت شده-آموخته
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
بالینی-کلینیکی
راست شدن-رو به راه شدن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
دلسرد کردن-ناامید کردن
تک و دو-دوندگی-درماندگی
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
پابوسی-زیارت
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
جور به جور-نگا. جوراجور
باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
آب شیراز(شراب)
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
زور-اجبار-الزام
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
چشمه-نوع-قسم
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن
انگشت کردن(انگشت رساندن)
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
آلکلی(معتاد به الکل)
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
رُک زده-زل زده-خیره شده
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن
دلقک-شخص مسخره
پاکاری-شغل پاکار
اهل دود(سیگاری)
تت و پت-لکنت زبان
آکَل-آقای کربلایی
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
چشم دراندن-دقت زیاد کردن
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
حاملگی-آبستنی
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
حُقه-زرنگ و ناقلا
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
دولت منزل-دولت سرا
دو لبه-دارای لب کلفت
بَزک-آرایش-چسان فسان
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
اجاق(دودمان)
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
دم بازی-چاپلوسی-تملق
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
از مرحله پرت بودن(یکسره بیاطلاع بودن)
جاگرم کردن-در جایی ماندن
زار-نا به سامان-خراب-بد
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
آل آروادی(زن سخت بیحیا و بدرفتار)
خرجی-پول لازم برای گذران روز
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
تحصیل کرده-درس خوانده
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
تند و تیز- تند تیز
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
زبر و زرنگ-چابک و فرز
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
دوش فروش-ربا خوار
استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
آکِله-جذام-زن سلیطه
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
جَخت-متضاد صبر
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
چار راه-محل تقاطع دو راه
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
چپه-کجی به یک سمت
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق
بی پایه-دروغ-پوچ
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
بزرگداشت-احترام-تکریم
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
دلخور-رنجیده-ملول-گله مند
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
چار نعل-به سرعت-به تاخت
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
دور دست-جایی دور
پلاس-اثاث مختصر منزل
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
آب نخوردن(درنگ نکردن)
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
از بیکفنی زنده بودن(بینهایت فقیر و نیازمند بودن)
پول چای دادن-انعام دادن
دستشویی-توالت-مستراح
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
چار میخ-اذیت و آزار سخت
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
باب شدن-معمول و رایج شدن
پُف-فوت-ورم-آماس
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
بامب-توسری
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
دست خوش !-آفرین
دق کردن-از غصه مردن
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
دست کم-حداقل
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
چس خور-آدم خسیس-بخیل
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
دست به جیب-بخشنده-خرج کن
حاملگی-آبستنی
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
خلاف شرع-ضد قانون شریعت
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
عینک ذره بینی بسیار قوی
داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
خفه خون-خفقان
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
پیاله فروش-میخانه چی
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
خورده برده-ملاخظه و پروا
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
راپرتچی-گزارش دهنده
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
خوب-کافی-بسیار
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن
بسیار دلواپس و نگران بودن
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
بی سر و پا-پست-فرومایه
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
خرده قرض-بدهی اندک
تخم چشم-مردمک چشم
جود-یهودی-حهود
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
چاشته بندی-ته بندی
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
حرف گوش کن-حرف شنو
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
آی زرشک-آی زکی
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
پیش پیشکی-از پیش
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
دق مرگ-دق کش
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
پیشی-گربه در زبان کودکان
بامبول-حقه-کلک
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
رم کردن-رمیدن-گریختن
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن
اهل محل(همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند)
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
پوست پیازی-نازک و بی دوام
در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
با متانت-با وقار
بچگی کردن-بیخردانه
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن